حلقه زدن: درون دریا مد آمدی به روز دو بار چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبر. فرخی. زین دو سه چنبر که بر افلاک زد هفت گره بر کمر خاک زد. نظامی. رجوع به چنبر شود
حلقه زدن: درون دریا مد آمدی به روز دو بار چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبر. فرخی. زین دو سه چنبر که بر افلاک زد هفت گره بر کمر خاک زد. نظامی. رجوع به چنبر شود
سحوری زدن: اولاً وقت سحر زن این سحور نیمشب نبود گه این شر و شور. مولوی. من هم از بهر خداوند غفور میزنم بر در به امیدش سحور. مولوی. ، ضرب سحور: تا بجوشد زین چنین ضرب سحور در درافشانی و بخشایش بحور. مولوی. رجوع به سحوری زدن شود
سحوری زدن: اولاً وقت سحر زن این سحور نیمشب نبود گه این شر و شور. مولوی. من هم از بهر خداوند غفور میزنم بر در به امیدش سحور. مولوی. ، ضرب سحور: تا بجوشد زین چنین ضرب سحور در دُرافشانی و بخشایش بحور. مولوی. رجوع به سحوری زدن شود
زیور بستن. (آنندراج). آرایش کردن و زینت دادن: گویی که روز بزم تو از بس عطای تو زیور زنند روی زمین را ز زر ناب. عثمان مختاری (از آنندراج). مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته. خاقانی. رجوع به زیور بستن شود
زیور بستن. (آنندراج). آرایش کردن و زینت دادن: گویی که روز بزم تو از بس عطای تو زیور زنند روی زمین را ز زر ناب. عثمان مختاری (از آنندراج). مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته. خاقانی. رجوع به زیور بستن شود
ضربت زدن به گوی بوسیله چوگان، بازی گوی و چوگان کردن: ایشان استعداد کرده بودند تا روز گوی زدن آمد، انجام دادن کاری: فراغ دلت هست و نیروی تن چو میدان فراخ است گویی بزن. (نظامی)، سبقت گرفتن، پیش افتادن، یا گوی تنهایی زدن، گوشه نشینی کردن انزوا گزیدن، یا گوی سلطنت زدن، سلطنت کردن فرمانروایی کردن
ضربت زدن به گوی بوسیله چوگان، بازی گوی و چوگان کردن: ایشان استعداد کرده بودند تا روز گوی زدن آمد، انجام دادن کاری: فراغ دلت هست و نیروی تن چو میدان فراخ است گویی بزن. (نظامی)، سبقت گرفتن، پیش افتادن، یا گوی تنهایی زدن، گوشه نشینی کردن انزوا گزیدن، یا گوی سلطنت زدن، سلطنت کردن فرمانروایی کردن
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج. توضیح در موقع حراج شخصی که عهده دار فروش کالاست دو قطعه چوی را که در دست دارد بر هم می زند و آخرین بهای پیشنهاد شده را با صدای بلند اعلام می کند
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج. توضیح در موقع حراج شخصی که عهده دار فروش کالاست دو قطعه چوی را که در دست دارد بر هم می زند و آخرین بهای پیشنهاد شده را با صدای بلند اعلام می کند